به نام خدا
بسیاری از اوقات ممکن است ما علاقه بسیاری به امور معنوی و به دست آوردن رضای الهی داشته باشیم، به خاطر توفیق نداشتن یا کم توفیقی در بهره مندی از فضائل و اعمال صالح حسرت بخوریم؛ اما غافل از این که نسبت به اوقات توفیق و کارهیی که می توانسته ایم انجام دهیم، کوتاهی کرده ایم.
نمونه روشن آن نماز شب است که واقعا نسبت به برکات عظیم آن شکی نداریم، دلمان هم می خواهد که نسبت به آن بسیار بهره مند باشیم، اما راز کم توفیقی نسبت به نماز شب عارفانه چیست؟
مرحوم «آیت الله بهجت» می فرماید:
«ما براى اوقات خواب خود افسوس مى خوریم که چرا براى نماز شب بیدار نمى شویم.
در صورتى که اوقات بیدارى را به غفلت مى گذرانیم!
زیرا اگر در بیدارى، به توجّه و بندگى مشغول بودیم، توفیق بیدارى شب را نیز براى تهجّد و خواندن نافله ى شب و تلاوت قرآن پیدا مى کردیم.» (1)
شخص محترمی از «آیت الله بهاء الدینی» پرسید:
«نمی دانم چرا شب بیدار می شوم اما در رختخواب و بستر بیدارم و نمی توانم بلند شوم برای تهجد و نماز شب؟»
آقا همانطور که سرش پایین بود و به زمین نگاه می کرد با ناراحتی فرمود:
«هواها و هوسها غل و زنجیرمان کرده است.»
آن فرد محترم از این گفته گریست. (2)
استاد شهید «آیت الله مطهری»، درک لذتهای معنوی همچون نماز شب عارفانه را منوط به این می داند که از لذّات مادی بکاهیم:
«اگر ما خودمان را غرق در لذات مادى دنیا کنیم، مثلا سرشب بنشینیم دور هم و شروع کنیم به گفتن و خندیدن و فرضاً غیبت هم نکنیم که حرام است، صرفاً شوخیهاى مباح بکنیم، و بعد سفره را پهن کنیم و آنقدر بخوریم که به قول طلبهها حتّى اذا بَلَغَ الْعِمامَةَ به عمامه برسد، نفس کشیدن برایمان دشوار شود،
فکر و مزاج خودمان را خسته کنیم و بعد مثل یک مرده بیفتیم در رختخواب، آیا در این صورت توفیق پیدا مىکنیم که سحر از دو ساعت مانده به طلوع صبح بلند شویم و بعد، از عمق روح خودمان یارب یارب بگوییم؟ اساساً بیدار نمىشویم و اگر هم بیدار شویم درست مثل مستى که چند جام شراب خورده است تلوتلو مىخوریم.
[شخصی که] سر سفره شام بنشیند و در حالى که ظهر غذاهاى سنگین، انواع گوشتها، روغنهاى حیوانى و نباتى، انواع شیرینیها و انواع محرّک اشتهاها خورده است، تازه مقدارى سوپ بخورد تا اشتهایش تحریک بشود. این روح خود به خود مىمیرد. این آدم نمىتواند در نیمههاى شب بلند شود و اگر هم بلند شود نمىتواند از عبادت لذت ببرد.
لهذا کسانى که چنین توفیقاتى داشتهاند- و ما چنین اشخاصى را دیدهایم- به لذتهاى مادىاى که ما دل بستهایم هیچ اعتنا ندارند.» (3)
استاد مطهری برای نمونه پدر گرامی اش را یاد می کند؛ البته این مطلب را در زمانی فرموده که پدرش از دنیا نرفته بود:
«چه مانعى دارد که من ذکر خیرى از پدر بزرگوار خودم بکنم. از وقتى که یادم مىآید (حداقل از چهل سال پیش) من مىدیدم این مرد بزرگ و شریف هیچ وقت نمىگذاشت و نمىگذارد که وقت خوابش از سه ساعت از شب گذشته تأخیر بیفتد.
شام را سر شب مىخورَد و سه ساعت از شب گذشته مىخوابد و حداقل دو ساعت- و در شبهاى جمعه سه ساعت- به طلوع صبح مانده بیدار مىشود و حداقل قرآنى که تلاوت مىکند یک جزء است؛ و با چه فراغت و آرامشى نماز شب مىخواند! حالا تقریباً صد سال از عمرش مىگذرد و هیچ وقت من نمىبینم که یک خواب ناآرام داشته باشد.
و همان لذت معنوى است که اینچنین نگهش داشته. یک شب نیست که پدر و مادرش را دعا نکند. یک نامادرى داشته که به او خیلى ارادتمند است و مىگوید که او خیلى به من محبت کرده است؛ شبى نیست که او را دعا نکند.
یک شب نیست که تمام خویشاوندان و ذى حقّان و بستگان دور و نزدیکش را یاد نکند. اینها دل را زنده مىکند. آدمى که بخواهد از چنین لذتى بهرهمند شود، ناچار از لذتهاى مادى تخفیف مىدهد تا به آن لذت عمیقتر الهى معنوى برسد.» (4)
برای حسن ختام این نوشتار، بخشی از روایت پیامبر اسلام صلوات الله علیه و آله است که آن حضرت ضمن مواعظ مفصلی خطاب به عبد الله بن مسعود، درباره برخی مردمان آخر الزمان فرمودند:
«ای پسر مسعود! پس از من مردمى مىآیند که غذاهاى لذیذ و رنگارنگ مىخورند و بر مرکبهاى راهوار مىنشیند...
بر مرکب هوسها سوارند، نماز جماعت را رها مىسازند، از نماز شب و نمازهاى شبانه در خوابند، شبها در پى افراط در لذت و دنیا می دَوَند.
خداوند تعالی می فرماید: فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا (5)؛ پس از خود نسلى به جاى نهادند که نماز را ضایع ساختند و از شهوات پیروى کردند و به زودى گمراهى و عذاب را دیدار کنند.
پسر مسعود! مَثل اینها چون «خر زهره» است که رنگش زیبا ولى مزهاش تلخ است؛ سخنانشان زیباست، و اعمالشان بیمارى شفاء ناپذیر مىباشد.» (6)
پی نوشت ها:
(1) پایگاه اطلاع رسانی آیت الله العظمی بهجت
(2) پایگاه صالحین
(3) مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى، ج25، ص485 و 486، درک لذتهاى معنوى
(4) مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى، ج25، ص486، درک لذتهاى معنوى
(5) سوره مریم، آیه 60
(6) مکارم الأخلاق- ترجمه میر باقرى، ج2، موعظه رسول اکرم (ص) به ابن مسعود، ص412؛ الوافی / ج26 / 207 ؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج6، ص451
تهیه و فرآوری : حامد رهنما ، گروه حوزه علمیه تبیان
حسین مظهر کرامت و عزت نفس
1- کرامت نفس سید الشهداء
این اصل بزرگ اسلامى در وجود ابا عبدالله علیه السلام تجسم پیدا کرد و تمام حیات آن حضرت پر است از شعارهاى کرامت نفس .(1)
2- اوج کرامت و عزت نفس
در کلماتى از امام حسین علیه السلام رسیده است عزت و شرافت و کرامت انسانى موج مى زند و راز این که اینگونه کلمات از ایشان به نسبت بیشتر از ائمه رسیده این است که داستان کربلا، زمینه اى بود براى اینکه روح امام حسین در این قسمت تجلى خودش را ظاهر کند به صورت این کلمات . نوشته اند، در وقتى که حضرت سید الشهداء مى آمدند به طرف کربلا، مکرر افراد به ایشان برخورد مى کردند و هر کس هم بر خورد مى کرد مى گفت : آقا نرو خطر جانى دارد. حضرت هم به هر یک از اینها جوابى مى داد، و البته جوابها همه در همین حدود بود که نه ، من باید بروم . یکى از آنها وقتى که با حضرت ملاقات کرد گفت : مصلحت نیست ، نروید. فرمود: من به تو همان جوابى را میدهم که یکى از صحابه رسول خدا صلىاللهعلیهوآله به شخصى که مى خواست او را از شرکت در جهاد اسلامى منع کند داد. آن وقت حضرت سیدالشهداء این شعرها را براى او خواندند:
سامضى و ما بالموت عار على الفتى
اذا ما نوى حقا و جاهد مسلما
و واسى الرجال الصالحین بنفسه
و فارق مثبورا و خالف مجرما
امام حسین علیه السلام مى فرماید: موت فى عز خیر مت حیاه فى ذل ؛(5) مردن در سایه عزت بهتر است از زندگى با ذلت
خواهم رفت . مرگ براى انسان جوانمرد ننگ نیست ، اگر در راه حق جهاد کند و در حالى که مسلم است کوشش به خرج بدهد (نیتش حق باشد و در حالى که مسلم است مجاهده و جهاد کند) و با مردان صالح ، مواسات و همگامى و همدردى نماید، و بر عکس ، راه خودش را از مردم بد بخت هلاک شده و مجرم گناهکار جدا کند.
فان عشت لم اندم و ان مت لم الم
کفى بک ذلا ان تعیش و ترغما(2)
من یا زنده مى مانم یا مى میرم . از این دو خارج نیست . این راهى که من مى روم هر دو طرفش براى من خیر و سعادت است . اگر زنده بمانم مورد مذمت نیستم ؛ چون از مرگ فرار نکردم و از این آزمایش موفق بیرون آمدم تاز مرگ نترسیدم و زنده ماندم . چنین زندگى براى من ننگ و مذموم نیست . اگر هم بمیرم مورد ملامت نیستم . کفى بک ذلا ان تعیش و ترغما(3) (همه این سه شعر براى این مصراع آخر است ) براى تو این ذلت و بدبختى بس که زنده بمانى و دماغت به خاک مالیده باشد. دیگر بدبختى و ذلتى بالاتر از این زندگى نیست .(4)
3- روح عزت و بزرگ منشى
امام حسین علیه السلام مى فرماید: موت فى عز خیر مت حیاه فى ذل ؛(5) مردن در سایه عزت بهتر است از زندگى با ذلت ، امام حسین علیه السلام نمى گوید: جهاد با نفس حکم مى کند که ما تن به حکم یزید و ابن زیاد بدهیم ، چون بیشتر خودمان مجاهده کرده ایم ! الا و ان الذعى ابن الدعى قد رکز بین ...؛(6) پسر زیاد! این ناکس پسر ناکى که از من خواسته است که یکى از این دو را برگزینم : یا تن به ذلت بدهم و یا شمشیر و هیهات منا الذله ما کجا و تن ره ذلت دادن کجا! خدا راضى نمى شود بن به ذلت بدهم . یعنى مى خواست بفرماید نه اینکه احساسات شخصى من است، مکتب من، به من اجازه نمى دهد، خداى من ، به من اجازه نمى دهد، پیغمبر من ، به من اجازه نمى دهد، تربیت من ، به من اجازه نمى دهد، من در دامن على علیه السلام و در دامن زهرا علیه السلام بزرگ شده ام .
امام حسین علیه السلام نفرمود: ما مى رویم تن به ذلت ابن زیاد مى دهیم ، بگذار هر کارى مى خواهد بکند، مگر غیر از این است که به ما اهانت و توهین مى کند و فحش مى کند و فحش مى دهد؟ هر چه او بیشتر از این کارها کند، بیشتر جهاد با نفس کرده ایم ! ابدا چنین چیزى نیست لا و الله لا اعطیکم بیدى اعطاء الذلیل ، و لا افرا فرار العبید؛(7) من هرگز دست ذلت به شما نمى دهم و مانند بندگان فرار نمى کنم . یا به نقل دیگرى : و لا اقد اقرار العبید؛ مانند بندگان فرار اعتراف نمى کنم و تن به ذلت نمى دهم . از این نوع تعبیرات در قرآن و حدیث و در کلمات ائمه اطهار علیه السلام - مخصوصا در کلمات امام حسین علیه السلام - خیلى زیاد است .(8)
4- عزت در مرگ سرخ است
(حسین علیه السلام ) چون در راهى قدم بر مى دارد که با یک آدم هلاک شده بدبخت و گناهکار مثل یزید مخالفت مى کند بگذار کشته بشود. شما مى گویید کشته مى شوم ، یکى از این دو بیشتر نیست : یا زنده مى مانم یا کشته مى شوم . فان عشت لم اندم ؛ اگر زنده ماندم ، کسى نمى گوید تو چرا زنده ماندى .
و ان مت لم الم ؛ و اگر در این راه کشته بشوم ، احدى در دنیا مرا ملامت نخواهد کرد اگر بداند که من در چه راهى رفتم . کفى بک ذلا ان تعیش و ترغما؛ براى بدبختى و ذلت تو کافى است که زندگى بکنى اما دماغت را به خاک بمالند.
باز مى بینید که حماسه است . در بین راه نیز خطابه مى خواند و مى فرماید: الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لا یتناهى عنه بعد در آخرش مى فرماید: انى لا ارى الموت الا سعادع و لا الحیوه مع الظالمین الا برما؛ من مردن را براى خودم سعادت ، و زندگى با ستمگران را موجب ملامت مى بینم . (9)
5- حسین مرد بیعت نیست!
حر بعد از برخورد با ابا عبدالله مى خواست ایشان را به طرف کوفه ببرد و امام امتناع کرد. حسین حاضر نبود تن به ذلت بدهد، چون او مى خواست آقا را تحت الحفظ ببرد. فرمود: ابدا من نمى آیم .
بالاخره پس از مذاکرات قرار شد راهى را بگیرند که نه منتهى به کوفه بشود و نه منتهى به مدینه ، یعنى به اصطلاح جهت غرب را بگیرند، که آمدند تا منتهى شد به سرزمین کربلا.
6- شرافت امام
در بین راه (امام ) وقتى که با اصحاب خودش صحبت مى کند، مکرمت و بزرگوارى و ترجیح دادن مردن با شرافت بر زندگى با ننگ ، شعار اوست ؛ الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لا یتناهى عنه؟ نمى بینید؟ چشم هایتان باز نیست؟ نمى بینید که به حق عمل نمى شود، نمى بینید که این همه فساد وجود دارد و کسى از آن نهى نمى کند؟ در چنین شرایط لیرغب المؤ من فى لقاء الله محقا؛ مؤمن باید مرگ را طلب کند. کرامت و شرافت را از پذیرش به ارث برد.(10)